برخورد تمدن ها

● نام گفت و گو شونده: ساموئل - هانتينگتون

ساموئل هانتينگتون ، استراتژيست امريکايي که در حال حاضر استاد دانشگاه هاروارد و عضو شوراي روابط خارجي در اين کشور است ، در 1993 ، با انتشار مقاله «برخورد تمدنها» به شهرت رسيد. وي در دهه 1970ميلادي ، عضو شوراي امنيت ملي امريکا و از همکاران زبيگنيو برژينسکي بود. اين دو کتابهايي را با مشارکت يکديگر تاليف کرده بودند و در تدوين استراتژي امريکا براي دهه 90ميلادي نقش اساسي داشتند. اين استراتژي در همان دهه 70نظم نوين جهاني» نام گرفته بود و نزديک به 20سال بعد، جورج بوش اول ، آن را با يک سخنراني تبليغاتي به عرصه رسانه ها کشاند. نظريه پردازان سياسي بر اين اعتقادند آنچه امروزه جهاني سازي يا گلوباليزيشن ناميده مي شود ، در همان استراتژي نظم نوين جهاني ريشه دارد که در دهه هفتاد طراحي شده بود. هانتينگتون در دهه هشتاد در وزارت امور خارجه امريکا مسووليت هايي را بر عهده داشت و در دهه نود به عنوان يک استراتژيست با مراکز قدرت در اين کشور همکاري کرده است . در 1993 ، هنگامي که نخستين بار مقاله برخورد تمدنها در نشريه فارين افرز به چاپ رسيد، هانتينگتون براي عنوان آن علامت سوالي قرار داده بود، اما وقتي در 1996 اين مقاله با ضميمه هايي به صورت کتاب منتشر شد، از علامت سوال ديگر خبري نبود. در حقيقت پس از 3سال از انتشار مقاله مذکور، هانتينگتون به قطعيت نظريه خود رسيده بود، اما نظريه او هنوز از سوي بسياري از انديشمندان غيرقابل قبول است . يکي از مباحثي که هانتينگتون در اين کتاب و در ديگر آثارش (از جمله دو مصاحبه اي که پس از حادثه 11سپتامبر با روزنامه نيويورک تايمز و نشريه لوپوئن انجام داد) مطرح کرده است ، مساله مرزهاي خونين جهان اسلام است . او مي گويد مسلمانان نمي خواهند با اقوام و ملل ديگر از سر آشتي درآيند و به اين دليل مرزهاي اسلام ، مرزهاي خونين است . اين حرف يک ادعاي نادرست و غيرواقعي است ؛ اگر به حوادث خونين در سده بيستم توجه کنيم مي بينيم که تعارض از سوي ديگران آغاز شده است . در مورد مساله فلسطين ، نخست اين امپراتوري انگليس بود که با سربازانش فلسطين را اشغال و سپس از صهيونيست ها حمايت کرد تا با ترور و کشتار فلسطيني ها را از خاک خود برانند. در بوسني ، اين صربها بودند که با حمايت اروپاييان مسيحي به نسل کشي و قتل عام مسلمانان دست زدند و اين امر هنوز هم در مونته نگرو و مقدونيه ادامه دارد. در افغانستان نخست روسها و سپس امريکايي ها بودند که به اين کشور حمله ور شدند و کشتار کردند. در لبنان در آغاز سده بيستم ميلادي ، فرانسوي ها، اين سرزمين را به اشغال درآوردند و در پايان همان قرن اسرائيل با حمايت امريکا، اين کشور را اشغال نمود، خانه ها را ويران نمود و در اردوگاه ها به قتل عام پرداخت . در سومالي ، اين نيروهاي نظامي امريکا بودند که به مردم مسلمان حمله کردند و آنها را قتل عام کردند. حتي در تيمور شرقي در اندونزي ردپاي مامورين سيا در درگيري هايي ميان مسلمانان و مسيحيان آشکار است . به عبارت ديگر هر جا که پاي غرب به طور کلي ، و پاي امريکا، بويژه ، باز شده است ، مرزها به صورت خونين درآمده است و شايد درست تر آن باشد که بگوييم مرزهاي غرب مرزهاي خونين است . هانتينگتون در گفتگوي پيش رو که چندي پيش توسط نشريه آلماني دي سايت انجام شده و در ژانويه سال 2003ميلادي به مناسبت دهمين سال انتشار مقاله برخورد تمدنها ، در سايت اينترنتي هانتينگتون ارائه شده است ، برخي از نکات پيشين را باز مي گويد و مباحث تازه اي در باب ساختار قدرت در جهان امروز مطرح مي کند. از ديدگاه او ، امريکا در مساله حمله به عراق دچار مشکلات جدي است و نمي تواند از نظريه «برخورد تمدنها» يا «نبرد عليه تروريسم» بهره بگيرد، چرا که در اين 2مورد، اقناع جهاني يا تمدن به وجود نيامده است.
تا حدي همين طور است ؛ گرچه آن حادثه ، فقط يک برخورد محدود بود. من پس از 11سپتامبر گفتم نبايد اجازه دهيم که اين حادثه به يک منازعه بزرگ ميان غرب و اسلام تبديل شود؛ در اين صورت منازعه در سطح جهاني گسترش خواهد يافت . در جريان جنگ خليج فارس در 1991 ، کشورهاي عربي از اين که در جبهه امريکا عليه عراق قرار بگيرند ابايي نداشتند ، اما به نظر نمي رسد که اينک چنين تمايلي داشته باشند.
فکر مي کنم که بطور بالقوه ، امکان چنين چيزي وجود دارد؛ ببينيد در حال حاضر انتفاضه دوم در فلسطين در جريان است و در صورت وقوع نبرد، شايد مسلمانان بکوشند توجه جهانيان را به سمت احقاق حقوق فلسطين معطوف کنند.
زماني که شما نظريه خود را مطرح کرديد ، به شدت از شما انتقاد شد ، اما اکنون به نظر مي رسد منتقدين قانع شده باشند.نيمه اول قرن بيستم ، جنگهاي جهاني بوقوع پيوست . نيمه دوم به جنگ سرد گذشت و قرن بيست و يکم با جنگ مسلمانان عليه غرب شروع شد. در چچن ، آذربايجان ، افغانستان ، آسياي مرکزي ، سودان و خاورميانه ، جنگي عليه مسلمانان و همچنين جنگ هاي داخلي ميان مسلمانان در جريان است . اين همان مساله مرزهاي خونين است که شما در برخورد تمدنها بدان اشاره کرده بوديد.
منظورم اين نيست که اسلام در اصل خشمگين و خونين باشد. عوامل زيادي در اين امر دخالت دارد. يکي از آنها احساس تاريخي تحقير است . سرزمين هاي اسلامي در تاريخ جديد مستعمره غربيها بوده است و اين احساس تحقير ، خشم مسلمانان را عليه غربيها برانگيخته است . مورد دوم مساله فلسطين است ، در اين مساله آنها به خاطر حمايت همه جانبه امريکا عليه اسرائيل نسبت به غرب و بخصوص امريکا ، خشمگينند. مورد سوم ، مساله انفجار جمعيت است . پر جمعيت تر ين رده سني در ميان مسلمانان ، گروه جوانان 15 تا 30 سال است که بسياري از آنها بيکارند. آنها راهي غرب مي شوند تا کار پيدا کنند ، اما در آنجا هم سرخورده مي شوند. به اين ترتيب خشم عليه غرب به نبرد غرب مي انجامد.
به نظرم افراد مسن تر و گروههاي قديمي تر تمايلي به جنگ ندارند ، اما جوانترها چرا.
اروپا در سده بيستم به مراتب بيشتر از حالا خواهان نبرد و خونريزي بودند. اگر بخواهيم مقايسه کنيم ، خشونت ورزي آنها نسبت به مسلمانان بسيار بيشتر بوده است . در جريان جنگهاي جهاني اين اروپايي ها بودند که قتل عام به راه انداختند، اما اکنون کمتر خواهان جنگ و نبردند. به نظر من ، همين حالت براي جوامع اسلامي هم رخ خواهد داد.
به نظرم روند درگيري رو به تشديد خواهد بود. بخصوص در مورد امريکا ؛ قبل از 11سپتامبر امريکايي ها در مسائلي مانند چچن، کشمير و حتي فلسطين همدردي بيشتري با مسلمانان داشتند.
اکنون اروپايي ها اين وضعيت را نسبت به جهان اسلام گرفته اند ، بخصوص در مورد فلسطين.
من بر اين اعتقادم که غربيها بايد در مورد فلسطين با مسلمانان و اعراب همراهي بيشتري داشته باشند.
به هر حال مساله فلسطين خيلي مهم است . تا زماني که اختلاف ميان فلسطيني ها و اسراييلي ها وجود داشته باشد و مسلمانان بر اين تصور باشند که غرب و بخصوص امريکا از اسراييل حمايت مي کند و مساله اسراييل را به منزله امنيت ملي در نظر مي گيرد، وضعيت تخاصم ادامه خواهد يافت .

معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله